در عزای انتخاب
رضا شب مهمان داشت. همسرش به او گفت برای شب میوه بخر رضا در حالی که در خانه را می بست شنید که همسرش از آشپزخانه با صدای بلند گفت میوه هایت حداقل سه نوع باشد ولی نوعش را خودت انتخاب کن!!
در شهری که رضا در آن زندگی می کند فقط یک میوه فروشی وجود دارد ولی این میوه فروشی بسیار بزرگ بوده ومیوه های متنوعی عرضه میکند .
رضا ماشینش را سوار وبه قصد خرید میوه به میوه فروشی می رود.وارد میوه فروشی میشود میوه های متنوع وبا کیفیت بسیار بالا در میوه فروشی وجود دارد .با خوشحالی به طرف سیب های زرد وقرمز می رود تا یلونی را بر می دارد تا تعدادی سیب در آن بریزد ناگهان میوه فروش می گوید آقا ببخشید سیب ها فروشی نیستند .میوه دیگری انتخاب کنید.رضا کمی دلخور میشود وبه طرف پرتغالها می رود پرتغالهای درشت وآبدار!!! دستش را دراز می کند تا پرتغال بردارد ناگهان فروشنده بار دیگر می گوید جناب ببخشید پرتغال هم فروشی نیست رضا ناراحتتر از قبل به طرف انار می رود این بار نیز فروشنده او را از برداشتن انار بازمی دارد که موجب ناراحتی شدید رضا می شود بگونه ای که او به فروشنده می گوید آقا تکلیف ما را روشن کنید ببینیم کدام میوه شما فروشی است تا از آنها انتخاب کنیم فروشنده خطاب به رضا می گوید آقا عذرخواهی می کنم فعلا فقط خیارها فروشی هستند میتوانید از بین خیارها انتخاب کنید . رضا ناچار به طرف خیارها می رود و یادش می آید که زنش در آخرین لحظه گفته بود که میوه هایت حداقل سه نوع باشد . برای آنکه میوه هایش تنوعی داشته باشد و نزد زن و مهمانهایش شرمنده نشود از بین خیارها کمی خیار درختی وکمی خیار جالیزی وکمی هم خیار چمبل(چنبر) انتخاب کرد پس از پرداخت پول آنها با نارضایتی به طرف خانه روانه شد وارد خانه شد میوه ها را روی اوپن آشپزخانه گذاشت زن رضا با خوشحالی به طرف میوه ها رفت به نایلون اول نگاه کرد خیار بود نایلون دوم خیار بود ودر کمال ناباوری در نایلون سوم هم خیار. زن با تعجب گفت رضا شوخیت گرفته برو میوه ها را بیار ببینم چی خریدی باید بشورم وبرای شب آماده کنم رضا گفت : نه شوخی در کار نیست میوه فروش گفت شما حق دارید فقط خیار انتخاب کنید وفعلا از عرضه سایر میوه ها معذور هستیم . زن وقتی حرفهای رضا را شنید وفهمید که او در بیان حرفهایش جدی است سوئیچ ماشین را گرفت –میوه ها را برداشت وبه طرف میوه فروشی رفت وارد میوه فروشی شد در کمال تعجب دید که پارچه ی بر روی میوه ها به غیر از خیار کشیده شده که برروی آن نوشته شده این میوه ها فروشی نیست . زن به طرف فروشنده رفت ومیوه ها را بر روی پیشخوان فروشنده کوبید و فریاد زد این چه میوه ای است که به شوهر من داده اید .میوه فروش خطاب به زن گفت او خود انتخاب کرده است .زن گفت آقا وقتی شما خرید سایر میوه ها را ممنوع می کنید ومی گویید فقط خیار فروشی است اینجا که دیگر حرف از انتخاب نمی زنند اینجا فرد چاره ای جز خرید خیار ندارد .فروشنده می گوید خانم ببخشید ما هم بیگناهیم به ما هم گفته اند فقط خیار فروشی است ولا غیر.فروشنده در ادامه چشمهایش را بست و به شرح اصاف خیار پرداخت که البته خیار فواید بسیاری دارد وچنین وچنان است وقتی چشمهایش را باز کرد دید کسی در مقابلش قرار ندارد و او فقط برای خودش وبرای کیسه پر از خیار سخنرانی میکند
محمد حسن اصل روستا
عضو انجمن جامعه شناسی ایران