فرخی یزدی شعر زیبایی با عنوان جان فدای آزدی دارد که بخشی از آن تقدیم دوستان می گردد:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفان زای ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین میتوان تورا گفتن پیشوای آزادی
فرخی زجان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی
کلمات کلیدی: آزادی