شعــر: محمدرضا عبدالملکیاندکلمه: آرمانزیبا، زیبا هوای حوصله ابریستچشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید با تو دلتنگی مرازیبا، زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می گردداز من مگیر چشمدست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد!یادم بده چگونه بخوانم! تا عشق در تمامی دلها معنا شود!یادم بده چگونه نگاهت کنم، که طرّی بالایت در تند باد عشق نلرزد!زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است!زیبا چشم تو شعر چشم تو شاعر است من دزد شعرهای چشم تو هستم!زیبا،زیبا کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شطّ غزل بنشان بنشان مرا به منظره عشق!بنشان مرا به منظره بارانبنشان مرا به منظره رویشمن سبز می شومزیبا! ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من بباربر من ببار تا که برویم بهار وارچشم از تو بود و عشق بچرخانم بر حول این مدار زیبا تمام حرف دلم اینست من عشق را با نام تو آغاز کردم در هر کجای عشق که هستی آغاز کن مرا
نوشته شده توسط
محمد حسن اصل روستا
94/3/3:: 7:10 عصر
|
() نظر