سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهاجران

یک شبی مجنون نمازش را شکست،با وضو در کوچه ی لیلا نشست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود،فارغ از جام لدستش کرده بود

 

گفت:یا رب از چه خوارم کرده ای؟بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

 

بیش ازین از عشق دلخونم مکن،من که مجنونم،تو مجنونم مکن

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم،این تو و لیلای تو ،من نیستم

 

گفت:ای دیوانه لیلایت منم،در رگ پنهان و پیدایت منم

 

سالها با عشق لیلا ساختی؟من کنارت بودمو نشناختی  ...

 برگرفته از وبلاگ سهیلا


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن اصل روستا 90/7/18:: 3:28 عصر     |     () نظر