مهاجران
 
< type="text/java">



 










دکتر شریعتی

فقر  

میخواهم  بگویم ......

فقر  همه جا سر میکشد .......

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست ......

فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست  .......  

فقر  ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......

 

فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ،  همه جا سر میکشد ........  

 فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..   

   فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سرکردن است












--


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد حسن اصل روستا 90/4/8:: 8:30 عصر     |     () نظر